Thursday, February 11, 2010

لبخند بزن دلاور

عملیات کربلای 4 ، بعد از یک شکست سنگین از عراقی ها ، اون همه شهید و مجروح ، تحمل چهل ساعت بی خوابی زیر هزاران گلوله موشک و خمپاره از هر دو طرف، گرسنه ، تشنه ،خسته ، نا امید... یک نوجوان پانزده سالهء زخم خورده و خاک آلود ، درست همان موقع که می خواست بزند زیر گریه، تابلویی را در کنار جاده دید که دوستانش -در تدارکات لشگر - از تخته پاره های جعبه های مهمات ساخته بودند و روی آن با خط زیبایی نوشته بود: لبخند بزن دلاور!؛
از ته دل خندید.

1 comment: